سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم مى‏نمود . خردى دنیا در دیده‏اش وى را در چشم من بزرگ مى‏داشت ، و شکم بر او سلطه‏اى نداشت ، پس آنچه نمى‏یافت آرزو نمى‏کرد و آنچه را مى‏یافت فراوان به کار نمى‏برد . بیشتر روزهایش را خاموش مى‏ماند ، و اگر سخن مى‏گفت گویندگان را از سخن مى‏ماند و تشنگى پرسندگان را فرو مى‏نشاند . افتاده بود و در دیده‏ها ناتوان ، و به هنگام کار چون شیر بیشه و مار بیابان . تا نزد قاضى نمى‏رفت حجّت نمى‏آورد و کسى را که عذرى داشت . سرزنش نمى‏نمود ، تا عذرش را مى‏شنود . از درد شکوه نمى‏نمود مگر آنگاه که بهبود یافته بود . آنچه را مى‏کرد مى‏گفت و بدانچه نمى‏کرد دهان نمى‏گشود . اگر با او جدال مى‏کردند خاموشى مى‏گزید و اگر در گفتار بر او پیروز مى‏شدند ، در خاموشى مغلوب نمى‏گردید . بر آنچه مى‏شنود حریصتر بود تا آنچه گوید ، و گاهى که او را دو کار پیش مى‏آمد مى‏نگریست که کدام به خواهش نفس نزدیکتر است تا راه مخالف آن را پوید بر شما باد چنین خصلتها را یافتن و در به دست آوردنش بر یکدیگر پیشى گرفتن . و اگر نتوانستید ، بدانید که اندک را به دست آوردن بهتر تا همه را واگذاردن . [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 89 فروردین 3 , ساعت 2:26 عصر

 

بند سوم

کاش آن زمانه  محشر کبری به پا شدی
جان از تن جهانیان یکجا جدا شدی
کاش آن  زمان  ز ناله  و  فریاد  کودکان
عالم دچار فتنه و درد و بلا شدی
کاش آن زمان که چرخ دون بنموداین خطا
گردون غبار ذرّه ز قهر خدا شدی
کاش آن زمان که خون خدا ریخت بر زمین
از سیل خون او همه عالم فنا شدی
کاش آن  زمان زغصه  جانکاه اهل  بیت
دنیا اسیر محنت بی انتها شدی
کاش آن زمان که  دست  علمدارش  اوفتاد
آدم تمام بی سر و بی دست و پا شدی
روز  حساب  حشر  نبود  ار  در  این  میان
کی عدل و داد بر تو خدایا روا شدی
از داد اهل بیت پیام آور امین
لرزدستون عرش درآن روز واپسین



لیست کل یادداشت های این وبلاگ