سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، هر دانای به دنیا و نادان نسبت به آخرت را دشمن می دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
سه شنبه 89 فروردین 3 , ساعت 1:28 عصر

غزلی به استقبال از غزل حافظ شیرازی

بگذرد درد و غم شبهای هجران غم مخور
میرسد ایام وصل جان جانان غم مخور
ناله ات ای مرغ در هجران گل بیهوده نیست
با نوایت می کند گل چهره خندان غم مخور
با خدا باشی اگر ای ناخدای بحر عشق
می شوی آسوده از غوغای طوفان غم مخور
در پس این بادیه چون منزل لیلا بود
قیس را گو از ملال این بیابان غم مخور
رو بصبح مقصد روشن اگر داری سفر
نیمه شب از درد و رنج دشت حرمان غم مخور
گر بخاک افتاده ای چون دانه در فصل بهار
سر برون آری به سرسبزی زبستان غم مخور
گر به اقرار و یقین در کار دین کوشیده ای
در تو پیدا می شود آثار ایمان غم مخور
نحن نزلنا و انی تارک دانی اگر
می شوی پاینده با معصوم و قرآن غم مخور
خونبهای عاشقان بر ذمه معشوقه است
عاشقا از خنجر و شمشیر و پیکان غم مخور
(نوریا) از پرتو نور جمال کبریا
می شود آتش تو را همچون گلستان غم مخور
دیده و دل چون به خط و خال او در حیرت است
جمله کامل می شود با نقطه پایان غم مخور


سه شنبه 89 فروردین 3 , ساعت 1:28 عصر

نیست در قاموس جان من بغیر از دوست کس
در دلم نقشی ز روی ماه جانان است وبس
من که خورشید خیالم تا ملک پر می کشید
در ضمیرم مانده زان خورشید تنها یک قبس
من که با صد کاروان منزل به منزل گشته ام
گوش می دارم که شاید بشنوم بانگ جرس
بسکه دارم از فراقش شعله ها در سینه ام
ترسم آخرگیرد از دود جگر راه نفس
نیمه شبها گر سوی میخانه ره پیدا کنم
می زند راه مرا گه دزد ، گاهی هم عسس
رستم آن باشد که سالم بگذرد از خوان نفس
ترسم او هم باز ماند روز هیجایش فرس
(نوریا) با نور رحمانی رها از نفس شو
رحمت او گر نباشد باز مانی در قفس
قطره ای افتاده بر خاکم که سیلم آرزوست
ابر رحمت گر نبارد گم شوم در خار وخس


سه شنبه 89 فروردین 3 , ساعت 1:27 عصر

منظر دیده من جز رخ زیبای تو نیست
دل حیرت زده ام جز به تماشای تو نیست
شسته ام بهر تودل را زگنه با نم اشک
دل چو آلوده شود منزل و مأوای تو نیست
چون تو لیلای منی در پس این وادی عشق
هیچ فردوس به زیبایی صحرای تو نیست
گر قبایی بود از عز و جلال و جبروت
آن قبا دوخته جز بر قدو بالای تو نیست
ای همه عالمیان آینه گردان رخت
بی نصیب آنکه دمی محو تماشای تو نیست
با غم عشق تو دوزخ بودم باغ بهشت
که جنان جز اثر مهر دلارای تو نیست
عشق عشاق تو در بیش و کم آید به شمار
ورنه کس نیست در آفاق که شیدای تو نیست
هستی همت ما مایه مهجوری ماست
ورنه در لطف کسی پایه و همتای تو نیست
نوری ام قطره مهجور و اسیر خس و خار
گر نیابی تو مرا ره بدریای تو نیست


سه شنبه 89 فروردین 3 , ساعت 1:26 عصر

آنچه با دلخستگان هجران جانان می کند
باد ایام خزان با باغ و بستان می کند
در خزان دور از چمن ایدل چو سرو آزاده باش
تیر محنت کی اثر بر راد مردان می کند
ناله عشاق راضی می کند معشوق را
چهره گل را نوای مرغ ، خندان می کند
از کمان کج نیاید بر هدف تیر مراد
وعظ بی تقوا اثر کی بر دل و جان می کند
از شتاب عمر و تعقیب اجل غافل مباش
دزد در پی کاروانها را شتابان می کند
با قناعت راحت جانها فراهم می شود
حرص و آز زندگی دل را پریشان می کند
(نوریا) از حیله بدکیش دون ایمن مباش
گرچه روز داوری بر نیزه قرآن می کند


سه شنبه 89 فروردین 3 , ساعت 1:25 عصر

تا ز معشوقه و می نام و نشان خواهد بود
شور و سر مستی ما ورد زبان خواهد بود
بنده را شرط اگر همت خدمت باشد
خواجه را لطف گرانمایه عیان خواهد بود
جهد کردم که کنم حلقه مهرش در گوش
چاکر درگه او شاه جهان خواهد بود
عشق ورزی کن و می نوش و غزلخوانی کن
که در این راه دل پیر جوان خواهد بود
در ره عشق که تسویف حرام است ای دل
گر بفردا فکنی کار زیان خواهد بود
خال لب جو به جوانی که گر قامت تیر
به خطا رفت تهی قوس کمان خواهد بود
نوری ار فیض رخ دوست مدد بنماید
سخن دلکش تو نغز و روان خواهد بود


<      1   2   3   4      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ