سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در خبر ضرار پسر ضمره ضبابى است که چون بر معاویه در آمد و معاویه وى را از امیر المؤمنین ( ع ) پرسید ، گفت : گواهم که او را در حالى دیدم که شب پرده‏هاى خود را افکنده بود ، و او در محراب خویش بر پا ایستاده ، محاسن را به دست گرفته چون مار گزیده به خود مى‏پیچید و چون اندوهگینى مى‏گریست ، و مى‏گفت : ] اى دنیا اى دنیا از من دور شو با خودنمایى فرا راه من آمده‏اى ؟ یا شیفته‏ام شده‏اى ؟ مباد که تو در دل من جاى گیرى . هرگز جز مرا بفریب مرا به تو چه نیازى است ؟ من تو را سه بار طلاق گفته‏ام و بازگشتى در آن نیست . زندگانى‏ات کوتاه است و جاهت ناچیز ، و آرزوى تو داشتن خرد نیز آه از توشه اندک و درازى راه و دورى منزل و سختى در آمدنگاه . [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 89 فروردین 3 , ساعت 2:0 عصر

 

به حرمسرای دل ره ندهم بجز تو کس را       نکشم بجز بیاد رخ تو دمی نفس را 

بود آرزوی اوجم سفری به کوی جانان       
  من بال و پر شکسته چه کنم بگو قفس را

به هوای می شبی گر شود از قفس برون دل     چکنم به دزد و رهزن چه بهانه ام عسس را

چو ز عشق آتشینم نبود بجز شراری               
 به نسیم رحمت آخر بفروز این قبس را

به امید وصلت ایجان بکشم چو بارمحنت     
  بکدام سو برانم بهوای تو فرس را

شب تار و من مسافر بمیان این بیابان    
   نه طریق پیش دانم نه عبور راه پس را

به میان خاک نوری ز گلی فتاده شبنم     
  که به ابر شکوه دارد همه جور خار و خس را



لیست کل یادداشت های این وبلاگ