سه شنبه 89 فروردین 3 , ساعت 1:27 عصر
منظر دیده من جز رخ زیبای تو نیست
دل حیرت زده ام جز به تماشای تو نیست
شسته ام بهر تودل را زگنه با نم اشک
دل چو آلوده شود منزل و مأوای تو نیست
چون تو لیلای منی در پس این وادی عشق
هیچ فردوس به زیبایی صحرای تو نیست
گر قبایی بود از عز و جلال و جبروت
آن قبا دوخته جز بر قدو بالای تو نیست
ای همه عالمیان آینه گردان رخت
بی نصیب آنکه دمی محو تماشای تو نیست
با غم عشق تو دوزخ بودم باغ بهشت
که جنان جز اثر مهر دلارای تو نیست
عشق عشاق تو در بیش و کم آید به شمار
ورنه کس نیست در آفاق که شیدای تو نیست
هستی همت ما مایه مهجوری ماست
ورنه در لطف کسی پایه و همتای تو نیست
نوری ام قطره مهجور و اسیر خس و خار
گر نیابی تو مرا ره بدریای تو نیست
نوشته شده توسط نفس باد صبا | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ