سه شنبه 89 فروردین 3 , ساعت 1:41 عصر
تا بیاد تو همه شب به مناجات گذشت
تلخی هجر به شیرینی اوقات گذشت
آن شب قدر که بیخود شدم از جام شراب
هاتفی بر من بیدل به اشارات گذشت
سخن عشق به نامحرم و اغیار مگو
آنکه عمرش همه در جهل و خرافات گذشت
نامه قدر کرامت به دم مرغ کرام
از کریمی زلب پیر کرامات گذشت
خط تکلیف من از متن همان مکتوب است
که بنی آدم از آن خط به مباهات گذشت
رخ دلدار عیان شد به شب زنده دلان
خفتگان را به سحر وقت ملاقات گذشت
گرچه آن پیر بخلوت بجماران بنشست
صحبتش از ثغر مشرق و شامات گذشت
نوری از خامنه ای گلشن دین آباد است
چه غم ار از بر ما پیر خرابات گذشت
نوشته شده توسط نفس باد صبا | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ