سه شنبه 89 فروردین 3 , ساعت 2:56 عصر
دل در هوای دیدن دلدار می رود
جان می رود چو آن بت عیار می رود
دل می برد زما وز منصور جان و سر
آن سر که عاشقانه سردار می رود
صبری که ذره ذره من آوردمش به کف
با رفتن نگار به یکبار می رود
بلبل زشوق گل بکشد جور خار وخس
از هجر گل به دیده ما خار می رود
آن خون دل که با غمش آمیختم بهم
چون سیل از دو دیده خونبار می رود
نوشته شده توسط نفس باد صبا | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ