بلبلان خونیین پرند و گل زماتم پرپر است
پیر مرغان در سلام قدر خونین پیکر است
بسکه خون دل خورد بلبل زداغ روی گل
دامنش خونین به رنگ لاله های احمر است
عاشقان را خون دل چون شیر مادر شد حلال
طفل را شیرین تر از هرچیز شیر مادر است
آنکه عاشق شد علاج سینه سوزان او
در سحرگاه بلند عشق چشمان تر است
قامت مرغ سحر سر تا به پا گلرنگ شد
شاخه گل را همیشه غنچه بر فرق سر است
هجربلبل بی سبب از شاخه گلبن خطاست
آشیان بلبل شوریده بر گل بهتر است
نوریا دراین شب قدر و نوای بلبلان
شکوه بر گل از غم هجران بلبل خوشتر است
ایدل از بهر خدا پرواز کن
شرح مهر دوست را آغاز کن
هرچه داری ای زبان تقریر کن
از سر مهر ای قلم تحریر کن
مختصر کن یارب این ایام را
لحظه ای کن صبح و ظهر و شام را
بار الها عمر ما را کن دراز
چون به دیداری بود ما را نیاز
قرن را بر ساعتی تبدیل کن
در ظهور مهدیت تعجیل کن
پرکن از مهر ولایت سینه ها
پاک کن از سینه هامان کینه ها
با گل نرگس جهان را باغ کن
سینه آلاله پاک از داغ کن
گر بیایی ای گل در انتظار
هر کویری می شود باغ بهار
می شود پر بار تر خاک زمین
روید از هر شوره زاری یاسمین
سبز پوشد قامت دشت و دمن
سر برون آرد زهر خاکی چمن
می نماید رنگها پر رنگ تر
می شود هر نغمه خوش آهنگ تر
ابر ها بارند باران بی حساب
قطره باران دهد بوی گلاب
بوی عطر نرگس آید از هوا
جان رباید بوی خوش چون کهربا
آسمان نزدیک گردد با زمین
عرشیان گردند با مهرت قرین
هر گلی بوی محمد می دهد
هدیه ای نرگس به احمد می دهد
الفتی یابد زمین با آسمان
از چراغانی زمین چون کهکشان
سینه مالامال ایمان می شود
راه دل تا عرش آسان می شود
چون زنی تکبیر بر گرد حرم
ریزد از تکبیر تو عالم بهم
چون نهی بر گرد بیت الله گام
خضر و عیسی همرهت در التزام
ما همه در مقدمت کف می زنیم
سر دهیم آواز و گه دف می زنیم
قامت بی سایه ات همچون بلور
منبری باید تو را از جنس نور
غرق شادی می شود بیت و حرم
یثرب و قم می شود همچون ارم
قبر زهرا را نمایان می کنی
خلق عالم را نواخوان می کنی
از نجف تا کربلا یاران تو
گوش جان بسپرده در فرمان تو
تا رخت از پرده پیدا می شود
چهره خورشید رسوا می شود
هاله ای از نور داری بر تنت
پرنیان حوریان پیراهنت
تا لب لعلت تکلم می کند
هر ملک با آن تعلم می کند
عارفان پیوسته در کشف و شهود
می شود منکوب جهال و جهود
جام رندان از تو پر می می شود
راه سالک زود تر طی می شود
گر تو ساقی باشی و ما باده نوش
پی برد عالم به سر می فروش
هر دلی را پر زبینش می کنی
عقل هار ا غرق دانش می کنی
هر نتیجه زود حاصل می شود
گرد مهدی پر زیاور می شود
ای امام و مقتدای بیکسان
پیشوای منتقم از ناکسان
ای شفا بخش دل مجروح ما
لذت بی انقطاع روح ما
طالب خون شهید کربلا
منتقم از کوفیان بی وفا
عقده ها داریم از قوم یهود
وارثان عاد و اولاد ثمود
این زمین بسیار دارد کربلا
روز عاشورا و دشت نینوا
در زمان غیبتت مستکبرین
بس جفا کردند بر مستضعفین
اشتران صالحان پی کرده اند
مسرفین خوردند تا قی کرده اند
خیز و بر نمرودیان فرمان کن
قلب ابراهیمیان را شاد کن
خیز و فرمان ده که تا فرمان بریم
گوش جان را بر کلامت بسپریم
مردگان جهل را در خاک کن
با وجودت این زمین را پاک کن
عاشقان خفته را بیدار کن
زنده گان مرده را بر دار کن
قائما با قم قیامت می کنی
تا زقد قامت حمایت می کنی
کاشکی ای پیک صلح و اشتی
گام مهرت زود بر می داشتی
در دست من فتاده زجبریل شه پری
تا پر کشم به اوج ثریّا از این ثری
گر حوض کوثرم بشود جوهر قلم
یابم زغیب مدح علی را توانگری
گر مرتضی مرا به غلامی کند قبول
گیرند جمله پادشهانم به سروری
ای سر کردگار ، که در جمله روزگار
تنها درون کعبه ترا زاده مادری
چون خانه زاد کعبه و بیت و حرم تویی
بی شک تویی که محرم اسرار داوری
کعبه مطاف خلق و تو را گشت زادگاه
گویا تویی که معنی هر حجّ اکبری
بودی نخست مؤمن وفرمود مصطفی
بعد از نبی تو مرتضی بر خلق رهبری
ناد علی ندای خدا بر محمّد است
چون حامی نبوّت و نفس پیمبری
گردیده در نماز تو نازل چو إنّما
بعد از نبی تو مُظهِر الله اکبری
ای پایه ولایت و معیار دین حق
حق با تو شد همیشه و با حق برابری
شاگرد درس مکتب توحید تو ملک
خدمتگزار خانه ی ایمان تو پری
ای مانده در شگفت زتو لیلةالمبیت
ای عاجز از وجود تو طوفان صرصری
با آنکه هل أتی است گواهی به مهر تو
دنیا ندیده چون تو بمیدان دلاوری
در مهر و قهر چون تو کجا دیده روزگار
یار ضعیف و دشمن جان ستمگری
در روز مهر یاور ایتام عالمی
در روز قهر غالب صد فوج لشکری
مغلوب تست مرحب و عمرو بن عبدود
غالب تویی که فاتح دژهای خیبری
اوصاف دادگر زتو پیداست یا علی
بر کشتی عدالت اسلام لنگری
دست عقیل شاهد عدل امامت است
درداد تو اثر ننماید برادری
خیرالبریّه آیت حسن و کمال تست
فرموده حق که از همه مخلوق بهتری
ای شاه لو کُشِف نفزاید یقین تو
گر پرده افکند ز رُخَش چرخ چنبری
فرمود مصطفی که چو من شهر دانشم
یا مرتضی تویی که به آن شهرچون دری
گر کس به شهر دانش من یک سفر کند
بر باب آستان تو ساید یقین سری
چون تو مبیّنی به کتاب خدا دگر
بی تو کتاب نیست مگر غیر دفتری
دین بی تو ناتمام و رسالات بی ثمر
نبود خدا رضای به دین و پیمبری
اکمال دین احمد و اتمام نعمتی
پایان نگشته بی تو نبی را پیمبری
روز غدیر شادی ابلاغ إنّماست
بعد از خدا و مصطفی بر خلق مهتری
حیدر ولای غیر تو اوج ضلالت است
فرمود ذوالجلال که بر قوم سروری
در هر سجیّه ره به کمال تو بسته است
چون در خصال نیک زپندار برتری
آیینه تمام نمای جمال حق
مرآت حق نمایی و مشکوة انوری
گر حق نمی نمود تو را خلق یا علی
هرگز نبود فاطمه در فکر همسری
جز تو که را خدای حسن داد یا حسین
یا همچو زینبین تو نستوه دختری
نوری به مدح یار سزاوار گشته ای
ورنه علی کجا و تو از ذرّه کمتری
بگذرد درد و غم شبهای هجران غم مخور
میرسد ایام وصل جان جانان غم مخور
ناله ات ای مرغ در هجران گل بیهوده نیست
با نوایت می کند گل چهره خندان غم مخور
با خدا باشی اگر ای ناخدای بحر عشق
می شوی آسوده از غوغای طوفان غم مخور
در پس این بادیه چون منزل لیلا بود
قیس را گو از ملال این بیابان غم مخور
رو بصبح مقصد روشن اگر داری سفر
نیمه شب از درد و رنج دشت حرمان غم مخور
گر بخاک افتاده ای چون دانه در فصل بهار
سر برون آری به سرسبزی زبستان غم مخور
گر به اقرار و یقین در کار دین کوشیده ای
در تو پیدا می شود آثار ایمان غم مخور
نحن نزلنا و انی تارک دانی اگر
می شوی پاینده با معصوم و قرآن غم مخور
خونبهای عاشقان بر ذمه معشوقه است
عاشقا از خنجر و شمشیر و پیکان غم مخور
(نوریا) از پرتو نور جمال کبریا
می شود آتش تو را همچون گلستان غم مخور
دیده و دل چون به خط و خال او در حیرت است
جمله کامل می شود با نقطه پایان غم مخور
ای دل اسیر بند بلایای کیستی؟
از خود رمیده آهوی صحرای کیستی؟
چون هر دلی به زمزمه ای گوش می دهد
ایدل سپرده گوش به نجوای کیستی؟
در این حراج هر که به سودی دلش خوش است
ای دل تو در چه سود وبه سودای کیستی؟
هر جا دلی است بهر حبیبی چو می تپد
ایدل تو در ولا و تولای کیستی؟
با آنکه در نگاه عزیزی نشسته ای
ایدل تو مست و محو تماشای کیستی؟
از حسن روی دلبری مژگان حیرتی
آئینه دار قامت زیبای کیستی؟
شب زنده دار خسته شبهای انتظار
رویایی ترنم لالای کیستی؟
(نوری) تو یوسفی و خریدار تو عزیز
غافل اسیر زلف زلیخای کیستی؟
.
بیا به بتکده و یادی از جوانی کن
کتاب عشق صنم را دوباره خوانی کن
گذشته رفت و نداری خبر چو از فردا
نگر مجال و دمی با زمان تبانی کن
چو گشته نه فلک از عشق یار پا برجا
به را ه عشق دلا آنچه می توانی کن
مجوی راحت خاطر دراین خراب آباد
هوای امنیت و عیش آن جهانی کن
بیا به میکده می نوش تا شوی هوشیار
نظر به عالم از آن جام ارغوانی کن
چو قهر داور یکتا به مردم آزاری است
به خلق مهر خدا جوی و مهربانی کن
حدیث منزل جانان صبا چو خوش گوید
هزار مرتبه تکرار آن نشانی کن
کمیت عقل چو لنگ است وصل جانان را
براق عشق بجو سیر آسمانی کن
بقای قطره به دریا فنا شدن باشد
آنچه با دلخستگان هجران جانان می کند
باد ایام خزان با باغ و بستان می کند
در خزان دور از چمن ایدل چو سرو آزاده باش
تیر محنت کی اثر بر راد مردان می کند
ناله عشاق راضی می کند معشوق را
چهره گل را نوای مرغ ، خندان می کند
از کمان کج نیاید بر هدف تیر مراد
وعظ بی تقوا اثر کی بر دل و جان می کند
از شتاب عمر و تعقیب اجل غافل مباش
دزد در پی کاروانها را شتابان می کند
با قناعت راحت جانها فراهم می شود
حرص و آز زندگی دل را پریشان می کند
(نوریا) از حیله بدکیش دون ایمن مباش
گرچه روز داوری بر نیزه قرآن می کند
مطلع انوار داور فاطمه (سلام الله علیها)
پاره ی قلب پیمبر فاطمه (سلام الله علیها)
مظهر اسرار رب العالمین
گلشن خوشبوی حیدر فاطمه (سلام الله علیها)
آیت نور سماوات و زمین
حق نما مشکوة انور فاطمه (سلام الله علیها)
آیه والشّمس ِ قرآن مجید
گردد از نورش منور فاطمه (سلام الله علیها)
سوره واللّیل خال ِ در حجاب
نقطه توحید ِ داور فاطمه (سلام الله علیها)
آن کثیر الخیر و هم خیر کثیر
داورش نامیده کوثر فاطمه (سلام الله علیها)
حبّ زهرا اجر پیغمبر بود
دشمنش گردیده ابتر فاطمه (سلام الله علیها)
هل أتی تمجیدی از ایثار او
می دهد افطار دیگر فاطمه (سلام الله علیها)
از امیرالمؤمنین باید شنید
اسوه و میزان همسر فاطمه (سلام الله علیها)
می شود روشن زفرزندان او
بهترین تصویر مادر فاطمه (سلام الله علیها)
خوش ترین تحلیل در تسبیح او
مظهر الله اکبر فاطمه (سلام الله علیها)
من اذاها قد اذانی از نبی
وای اگر گردد مکدّر فاطمه (سلام الله علیها)
پیکرش گلبرگ و کوته عمر و بود
پایمال دست کافر فاطمه (سلام الله علیها)
شد زجورو و کینه ی اهل جفا
از در و مسمار پرپر فاطمه (سلام الله علیها)
بود همچو مصطفی و مرتضی
(نوریا) با حق برابر فاطمه (سلام الله علیها)
دوش در کوچ سحر باد صبا باز آمد
با طرب رقص کنان از سفر ناز آمد
خون شبنم به سر لاله بجوش آمده بود
موج سبز چمن و باغ به پرواز آمد
بلبل از شوق گل سرخ به شوق آمد وگفت
مژده یاران که مرا دلبر طناز آمد
مرغ تکبیر از این مژده مناجات کنان
پر و بالی زد و از شوق به آواز آمد
نور بنمود رخ از گنبد معشوقه ناز
دل غمگین مرا مونس و دمساز آمد
جان گرفت از دم آن صبح دل پژمرده
چون مسیحا نفسی با دم اعجاز آمد
(نوریا)باد صبا پیک دعای تو بود
یادم از ورد شب خواجه شیراز آمد
ما سلوک بی خطا را ازحسین آموختیم
خودخدا داند خدا راازحسین آموختیم
سجده تسلیم بر درگاه آن ربّ جلیل
ما خلوص بی ریا را ازحسین آموختیم
ازشهادت چیست بالاتر به نزد ذوالجلال
قرب ربّ کبریا را ازحسین آموختیم
دین و ایمان و یقین بر جمله پیغمبران
حب ختم الأنبیا را ازحسین آموختیم
در رضای خالق خود داشتی سعی بلیغ
همّت و سعی رسا را ازحسین آموختیم
تاج عزّت بر سر ما می نهد حبّ علی
ما ولای مرتضی را ازحسین آموختیم
دختر پیغمبر و زوج ولایت فاطمه است
عصمت خیر النساء را ازحسین آموختیم
خون دل خوردن به راه دین حق راازحسن
صبر درد مجتبی را ازحسین آموختیم
با شهیدان و اسیران هم نفس زین العباد
روح تسبیح و دعا را ازحسین آموختیم
حضرت باقر ز قرآن علم را داند جهاد
علم و دین رهنما را ازحسین آموختیم
مذهب بی نقص کی بُد ار نبودی کربلا
صادق صدق وصفا را ازحسین آموختیم
او بخون پاک خود بر کند اصل التقاط
اجتهاد ره گشا را ازحسین آموختیم
داد درزندان هارون حضرت موسی پیام
انقلاب بی صدا را ازحسین آموختیم
تا که شد ازجورمأمون هشتمین اختر شهید
درهمه حالت رضا را ازحسین آموختیم
لحظه بخشش به راه حق بفرمودی جواد
در ره یکتا سخا را ازحسین آموختیم
گر سفارش می کند پرهیزگاری را تقی
احترام اتقیا را ازحسین آموختیم
درمیان جمع دشمن عسکری محصور گفت
حمله برقوم دغا راازحسین آموختیم
زیر شمشیر ستم در انتظار عدل بود
انتقام از اشقیاء را ازحسین آموختیم
تا قیام مهدی موعود باشد منتظر
انتظار حق نما را ازحسین آموختیم
زیر شمشیر ستم هیهات منّّا الذّله گفت
ما تهاجم بر جفا را ازحسین آموختیم
از نماز ظهر عاشورا چنین فهمیده ایم
حفظ احکام خداراازحسین آموختیم
گفت از بهر عبادت امشبم مهلت دهید
ما دعا و التجا را ازحسین آموختیم
روی می پوشاندازمسکین به هنگام زکات
مرحمت بر بینوا را ازحسین آموختیم
شهد شیرین شهادت را شفا داند حسین
شربت جام شفا را ازحسین آموختیم
زنده جاوید باشد کشته را ه خدا
ما چنین درس بقا را ازحسین آموختیم
چون بقای دولت جاوید ما در نیستی است
ما به راه حق فنا را از هحسین آموختیم
گفت عباس دلاور در جواب شمر دون
ای ستمگر ما وفا را ازحسین آموختیم
گفت با زینب که رمز رستگاری را بدان
صبر در هر ابتلا را ازحسین آموختیم
لیست کل یادداشت های این وبلاگ